بسیج خواهران خواجه نصیرالدین طوسی

وب سایت رسمی بسیج خواهران دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی / www.basij-kntu.ir

بسیج خواهران خواجه نصیرالدین طوسی

وب سایت رسمی بسیج خواهران دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی / www.basij-kntu.ir

رشد شتابنده‌ی علمی ایران قائم به هیچ فردی نیست

گزیده بیانات رهبر انقلاب پیرامون ترور دانشمندان ایرانی


دست جنایتکاری که این ضایعه [شهادت استاد دانشمند مرحوم آقای دکتر مسعود علی‌محمدی] را آفرید، انگیزه‌ی دشمنان جمهوری اسلامی را که ضربه زدن به حرکت و جهاد علمی کشور است، افشاء و برملا کرد. بیگمان همت دانشمندان و استادان و دانش پژوهان کشور، به رغم دشمن،‌ این انگیزه‌ی خباثت آلود را ناکام خواهد گذاشت.
پیام تسلیت در پی شهادت دکتر علی‌محمدی؛ 1388/10/25


شهادت این دانشمندان برجسته در راه آرمانهای بلند و الهی، به کشور، انقلاب اسلامی، ملت ایران و محیط علمی آبرو بخشید و آنان با این شهادت، به بالاترین رتبه از ارزشهای معنوی دست یافتند.
اجر و پاداش الهی برای این جانفشانی ها و خونهای به ناحق ریخته، بزرگترین تسلی است ضمن آنکه قدردانی و ارزش گذاری مردم و رسانه ها، تسلای دیگری برای تحمل این حادثه سخت و سنگین است و این صبر و تحمل شما، موجب جلبِ رحمت الهی می شود. 
راه معنوی و علمی آنان را ادامه دهید و چراغ پرفروغی برای ارشاد و راهنمایی جوانان این سرزمین باشید.
بیانات در منزل شهیدان دکتر شهریاری و دکتر علی‌محمدی؛ 1389/11/4

ادامه مطلب ...

پیام تسلیت در پی شهادت دانشمند نخبه‌ی جوان شهید مصطفی احمدی روشن


بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت دانشمند نخبه‌ی جوان، شهیدمصطفی احمدی روشن، اندوه دیگری بر دل دوستداران دانش و متعهدان به پیشرفت جمهوری اسلامی نهاد. ما همگی شریک غم پدر و مادر و همسر و فرزند این جوان مظلوم و برجسته و سرافرازیم.
این ترور بزدلانه که عاملان و طراحانش هرگز جرأت نخواهند کرد به جنایت کثیف و پلید خود اعتراف کنند و مسئولیت آن را بپذیرند مانند دیگر جنایات شبکه‌ی تروریزم بین‌الملل دولتی، با طراحی یا همراهی سرویسهای سیا و موساد عمل شده و نشانه‌ی به بن‌‌بست رسیدنِ استکبار جهانی به سردستگی آمریکا و صهیونیزم، در مقابله با ملت مصمّم و مؤمن و پیشرونده‌ی ایران اسلامی است. آنها در این رفتار شنیع و قساوت‌آمیز نیز شکست خواهند خورد و به اغراض پلید و شریرانه‌ی خود دست نخواهند یافت. رشد شتابنده‌ی علمی و فتح قله‌های دانش که با همت و عزم جوانان مؤمن و غیور و توانائی چون مصطفای شهید رونق یافته، امروز قائم به هیچ فردی نیست، این یک جنبش تاریخی و برخاسته از یک عزم خلل‌ناپذیر ملی است. ما به کوری چشم سران اردوگاه استکبار و نظام سلطه، این راه را با قوت و اراده‌ی راسخ دنبال خواهیم کرد و پیشرفت رشک‌آور ملت بزرگ خود را به رخ دشمنان عنود و حسود خواهیم کشید، و البته از مجازات مرتکبان این جنایت و عاملان پشت صحنه‌ی آن هم هرگز چشم‌پوشی نخواهیم کرد.

اینجانب شهادت این عزیز را به والدین و همسر و فرزندش و به جامعه‌ی علمی و دانشگاهی کشور و به عموم دوستداران و متعهدان نهضت علمی فراگیر، تبریک و تسلیت میگویم و برای آنان صبر و سکینه‌ی الهی و برای شهید عزیزمان علو درجات اخروی را از خداوند متعال مسألت میکنم و یاد شهیدان علیمحمدی و شهریاری و رضائی‌نژاد را گرامی میدارم.
سیدعلی خامنه‌ای

22/دیماه/1390


و باز هم ترور دانشمندان ایرانی....

                                                                 "هوالعلیم"                 

               

 

 (عکس شهید احمدی روشن به همراه فزرند خردسالش) 

صبح امروز در حالی یک چهره علمی کشورمان و یکی از همراهانش در یک اقدام تروریستی به شهادت رسیدند که اندیشکده‌های آمریکایی دیروز از ضرورت حمله به ایران سخن گفته بودند و مقامات اسرائیلی و انگلیسی نیز پیرامون چگونگی مقابله با برنامه هسته‌ای ایران با یکدیگر در تلاویو ملاقات کردند.

 به گزارش فارس، ساعت 8:30 صبح امروز، 21 دی‌ماه، دو نفر تروریست موتورسوار در خیابان شهید گل‌نبی و روبه‌روی دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طبابایی با نزدیک شدن به خودروی پژویی با سه سرنشین که یک نفر از آنها مهندس "مصطفی احمدی روشن" دانش آموخته رشته مهندسی پلیمر از دانشگاه صنعتی شریف و معاون بازرگانی سایت نطنز بوده است؛ دو عدد بمب را به داخل خودرو پرتاب و سپس فرار می‌کنند.
 
با انفجار این بمب مهندس احمدی روشن بلافاصله به شهادت می‌رسد و دو همراه وی نیز به شدت مجروح می‌شوند.
 
از این دو تن نیز که هر دو بلافاصله به بیمارستان منتقل شدند،‌ یک تن دیگر ساعاتی بعد در بیمارستان رسالت تهران بر اثر شدت جراحات وارده به شهادت رسید. ضمن آنکه بر اساس اخبار رسیده یک عابر پیاده که در نزدیکی محل انفجار حضور داشته نیز از ناحیه دست مجروح شده است. 
ادامه مطلب ...

دیدار مردم قم با رهبر معظم انقلاب به مناسبت سالروز 19 دی

 

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای با اشاره به ایستادگی در برابر انحراف و حضور هوشمندانه مردم فرمودند: به لطف و فضل الهی حضور مردم در انتخابات آینده مجلس به عنوان یکی از مظاهر دخالت مردم در سرنوشت کشور، حضوری پرشور و دشمن شکن خواهد بود.

دو چیزِ به هم پیوسته وجود دارد که اینها زنجیره‌هاى اقتدار ملت را تشکیل میدهد: 

 یکى تصمیم قاطع نظام مقدس جمهورى اسلامى است بر عدم انحراف، عدم تسلیم، ایستادگى کردن در مقابل زیاده‌خواهى و زورگوئى از سوى ابرقدرتها و از سوى استکبار. 

عامل دوم، حضور هوشمندانه و مصممانه‌ى مردم وفادار.

ادامه مطلب ...

کتاب «زن و بازیابی هویت حقیقی» منتشر شد

کتاب «زن و بازیابی هویت حقیقی» با بهره‌گیری از گزیده‌ی سخنرانی‌ها و پیام‌های رهبر معظم انقلاب اسلامی منتشر شد.

این کتاب که همزمان با برگزاری نشست راهبردی «زن و خانواده» منتشر شده است در چهار بخش و 311 صفحه به تبیین مسائل مختلف مربوط به حوزه‌ی زنان با موضوع بازیابی هویت حقیقی و با نگاهی به شرایط موجود در جوامع مختلف، خصوصاً جوامع اسلامی و جوامع غربی پرداخته است. در بخشی از مقدمه‌ی این کتاب آمده است: «استکبار جهانی در کنار حمایت از جنبش‌های فمینیستی، القای جهانی‌سازی یعنی تبدیل همه‌ی عالم به دهکده‌ای کوچک و واحد را متمم فاعلیت خویش ساخت تا هرچه سریع‌تر بر طراحی ساختار هویتی مطلوب خویش و جهان‌شمولی تئوری‌ها و خواسته‌هایش نایل آید.»


دکتر طوبی کرمانی (عضو هیات علمی دانشگاه تهران) در مقدمه‌ی این کتاب  با برشماری برخی اقدامات آمریکا و

ادامه مطلب ...

در بهشت زهرا(س) داد می زنم:بچه ها بلند شوید!

"هواللطیف" 

 

 

 

 

یکی از مصاحبه های منتشر شده با حاج ذبیح الله بخشی در نشریه امتداد:  

 

مصاحبه توسط:عبدالمهدی آگاه‌منش ـ محمد آفتابی

 

حاج‌آقا! از قدیم‌ها شروع کنیم، از آن زمان که انگلیسی‌ها بودند و شما هم از آن‌ها دل خوشی نداشتید و با آن‌ها مبارزه می‌کردید.

بسم الله الرحمن الرحیم. من آن موقع هفت‌ساله بودم؛ ‌یک بچه یتیم. پدرم رفت زیر ماشین انگلیسی‌ها، پایش شکست و سر همان هم از دنیا رفت. خدا مادرم را رحمت کند. کمر بست که ما چهار، پنج بچه را بزرگ کند. خواهرم آرد خمیر می‌کرد و مادرم نان را می‌زد توی تنور. موقعی که نان می‌زد توی تنور، رویش را برمی‌گرداند تا صورتش نسوزد. دیده بودم که ماشین‌های انگلیسی‌ها می‌آیند بنزین بزنند. خدا بیامرز داداشم را با خودم برده بودم آب انبار، با هم آب می‌آوردیم و به آن‌‌ها می‌فروختیم. مقداری پول جمع کردم و رفتم به مادرم دادم. یک چک زد توی گوشم و گفت: بگو ببینم این‌ها را از کجا آورده‌ای؟

گفتم: بیا ببین! آب‌فروشی کرده‌ام. «شکرالله» را هم گذاشته‌ام آن‌جا، دارد آب می‌فروشد.

مرا بوسید و گفت: خیال کردم دزدی کرده‌ای یا رفته‌ای گدایی.

گفتم: من این کارها را نمی‌کنم. وقتی می‌بینم نان می‌زنی توی تنور و به خاطر ما صورتت می‌سوزد، با خودم می‌گویم، من هم باید مثل تو باشم.

این رابطة من و مادرم بود.

یک استواری به نام «تقی فراهانی» آمد خواستگاری مادر ما و ازدواج کردند. این شد که رفتیم اهواز. با قطار رفتیم. آن موقع ایرانی‌ها را سوار واگن‌های باری می‌کردند،‌ نه مسافری. توی کشتی‌آباد اهواز خانه اجاره کردیم. پادگان انگلیسی‌ها پشت کشتی‌آباد بود. بعضی از آن‌ها نوک پوتین‌هایشان برنج داشت، توی آفتاب برق می‌زد. انگلیسی‌ها یک کوره درست کرده بودند؛ غذا که زیاد می‌آمد، می‌دادند به هندی‌ها و بقیه را با بیل می‌ریختند توی کوره. یک روز به یکی‌شان گفتم: how are you? (حالت چطوره؟)

گفت: very very good (خیلی خیلی خوب)

گفتم: من ایرانی‌ام، پدر ندارم، گرسنه هستم.

گفت: برو گم‌شو!

من هم گفتم: من گم نمی‌شوم، خودت برو گم‌شو!

با همان پوتین یک لگد به من زد. گریه‌ام گرفت. رفتم پیش امام جمعة اهواز، علم‌الهدی بزرگ. گفتم: آقا! یک انگلیسی هست، غذاها را که می‌سوزاند هیچی، به زن و بچة مردم هم نگاه چپ دارد.

گفت: جغله! جنگ است.

گفتم: من این را می‌کشم.

گفت: جغله! بیا بشین.

نشستم. یک لیوان شربت خیار با سکنجبین بهم داد که هنوز مزه‌اش توی دهانم است. گفت: می‌خواهی چه کار کنی؟

گفتم: بلدم. فیلم «توپ‌های ناوارو» را دیده‌ام و یک چیزهایی یاد گرفته‌ام. آقاسید! به جدت من این را می‌کشم.

ناهار هم همان‌جا بودم. گفتم که می‌خواهم چه کار کنم. خلاصه این‌که چند تا دینامیت گیر آوردم، زیر ماشینشان گذاشتم و فتیله را کشیدم. با یک آمریکایی سوار ماشین شدند و رفتند. گفتم: خدایا! نکند نشود؟

یک‌هو صدایی آمد و ماشین رفت هوا. دویدم خانة علم‌الهدی. گفتم: آقا من کشتم. سه نفرشان را کشتم.

دینامیت را از کجا گیر آوردید؟

آمریکایی‌ها آمده بودند لب شط. دیدم یک چیزهایی می‌بندند به شیشه و می‌اندازند توی آب، بعد می‌ترکد و ماهی می‌آید روی آب. من رفتم نزدیکشان و شیرجه زدم توی آب. ماهی گرفتم و جلویشان انداختم. خیلی خوششان آمد.

بادام‌زمینی دادند. خیلی خوشمزه بود. همین که می‌خوردم، زیر چشمی نگاهشان می‌کردم که چه جوری آن چیزها را می‌بندند. خوب که یاد گرفتم، رفتم کمکشان کردم. تندتند می‌بستم، می‌دادم به آن‌ها و می‌انداختند توی آب. شدم کارگر آن‌ها. همان موقع دو تا دینامیت و یک تکه فتیله را زیر خاک قایم کردم. بعدش رفتم آن‌ها را برداشتم و ماشین را منفجر کردم.

همان موقع‌ها کار دیگری هم کردید؟

آن موقع بچه‌های فداییان اسلام بنده را زیر نظر داشتند. آمدند و من را دیدند، تحویلم گرفتند. جربزه‌ام را که دیدند، گفتند: می‌خواهیم یک کار بزرگ انجام بدهی.

می‌خواستند چند نفری برویم و انبار آمریکایی‌ها را که نزدیک لوکوموتیوها بود، منفجر کنیم. گفتم: مثل همان زن، توی توپ‌های ناوارو؟

گفتند: آره!

تونل کندیم و جعبه‌ها را تویش گذاشتیم. گلوله‌ها پشت سر هم شلیک می‌شدند. خلاصه این‌که راه‌آهن را آتش زدیم.

غیر از خوزستان، جای دیگر هم با آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها مبارزه کردید؟

بله! از اهواز آمدیم لرستان، پلدختر. آن‌جا هم مبارزهایی بودند که با آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها می‌جنگیدند. همه هم تفنگ برنو داشتند. مدتی با آن‌ها بودم. مادرم هم مبارز بود، تفنگ داشت. می‌زدیم، گیرمان هم نمی‌آوردند، چریک بودیم دیگر. هرکاری که در سینما می‌کردند، ما هم یاد می‌گرفتیم و توی همان منطقه پیاده می‌کردیم.

ادامه مطلب ...